رویاهای نازپری

طفیل هستی عشقندآدمی وپری ارادتی بنما تا سعادتی ببری

رویاهای نازپری

طفیل هستی عشقندآدمی وپری ارادتی بنما تا سعادتی ببری

شقایق

 

 

 

یادت میاد که اون روزا همش تو فکر این بودیم   

یه جوری بگیم آقای شقایق  

بیاد سر کوچه 

جور نمی شد 

خیلی هم سربه زیر بود 

اصلا گوش نمی کرد تا ماهارو می دید  

فرار می کرد 

و تو عصبانی می شدی 

و من ریسه می رفتم 

باز هم عصبانی می شدی  

با لاخره مامانش گفت  

فروزان میای خاله مواظب دخترم باشی

تا من برم خرید 

تو هم از فرصت استفاده کردی 

یه عکس از گلزار شقایق بردی 

به همراه یه نامه

گذاشته بودی زیر سر خواهرش 

من بهش گفتم که تو خونشونی 

ولی نامه دست مادرش افتاد 

چه قشقرقی بر پا شد  

باید میومدی قیافه اونو میدیدی 

که از این همه بلواکه به خاطر اون بود لذت می برد 

تو هم که می گفتی من ننوشتم 

شاید یکی دیگه بوده 

ولی همه اهل محل میدونستن تو عاشق 

اونی 

یادته بلا گرفته!!   

راستی

گفت اون عکس یادته 

گفتم کدوم عکس...؟ 

گفت شقایق

 

چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد

 یادته عاشق شده بودی

اسمشو گذاشته بودی شقایق

تا میومد من برات داد می زدم :.. شقایق

تو هم با دست می گفتی که باشه

با تعجب نگاهمون می کرد

و نمی دونست چرا شقایق همین که اون میاد از راه میرسه

یه روز سر سالن طبقه دوم راهمو گرفت و پرسید :

شقایق کیه ؟

نمیدونم

مگه میشه

خلاصه راهمو بست

منم گفتم بهت میگم ولی به کسی نگو

وقتی گفتم دیدم که خنده ای شاد صورتشو پر کرد

یه دور دور خودش چرخید

همینکه تو داشتی میومدی بهت گفت

نرگس ... نرگس

خیلی گنگ نگاهش کردی

گفت شقایق وای ... 

تو ماتت برد

اومدی سراغم

خیلی دمغ بودی

ولی بازم با هم دوست شدیم

همینکه میومد تا میخواستم بگم شقایق

نگام می کرد

می گفت من اسم اونو گذاشتم نرگس 

برو بهش بگو

:چشم شقایق نگران توست

واقعا فروزان 

اینارو  

در نامه ای برای تو نوشته بود

و نشد به دستت برسونم  

هر چی بهم بگی حق داری


ارغوان جام عقیقی به سمن خواد داد

چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد


او عاشق دل نگرانی تو بود

قصه عشق تو

 

 

 

 

 میخوام برات از عشقت بگم

همون پسر لاغر و مردنی که همسایمون بود

خیلی هم تو بهش کمک می کردی

تا از دیگرون کتک نخوره

قهرمانش بودی

ولی اون هیچ وقت بهت نیگا هم نمیکرد

یادته همین که سرو کله اش پیدا می شد

هر کاری داشتی ول می کردی

می رفتی سراغش

و اون چقدر برات ناز می کرد

بارها خواستم بهت بگم اینقدر لی لی به لالاش نذار

ولی از اون همه هیجان و علاقه تو دلم می سوخت

آه فروزان

تو چقدر با محبت بودی

حتی

اون که خودش دوستت داشت 

اینو می دونست

ولی یواشکی توی نامه نوشت و به من داد

تا به دستت برسونم

فروزان

یادته چقدر بالا و پایین پریدی

چقدر خوشحال شدی

از اون محل رفتن

بعد از شما

چند وقت پیش دیدمش

گویا تو تنها عشق زندگیش بودی

چون با وجود زندگی و بچه

وقتی منو دید

سراغ تورو گرفت

منم گفتم

با هم مکاتبه داریم

و اون گفت سلام برسون

سلامشو رسوندم

تو چی میگی؟؟

هنوزم بهش فکر می کنی

یا یادت رفته ...