رویاهای نازپری

طفیل هستی عشقندآدمی وپری ارادتی بنما تا سعادتی ببری

رویاهای نازپری

طفیل هستی عشقندآدمی وپری ارادتی بنما تا سعادتی ببری

رسم وفا

 

 

 

 

 

 

 

میدونی یادم اومده که حافظ رو با هم می خوندید 

توی حیاط 

زیر درختای تزیینی حیاط که نه میوه میدادن 

نه سایه خوبی داشتن 

با این همه  

تو زیر سایه سارشون کتاب میخوندی 

فکر می کردی باغه 

شقایق هم میومد 

کتاباشو می زد زیر بغلشو میومد توی حیاط 

با هم کتاب می خوندین 

قصه شعر داستان و ... 

آخر سر هم حافظ می خوندین 

یادم میاد به من گفتی بیا حافظ بخونیم 

من با لبهام یه نوچ بلند کردم 

ولی تو شعر حافظو خوندی 

که شقایق آخراشو باهات همراهی کرد 

اینم اون شعر 

گفتم غم تو دارم 

گفتا غمت سر آید 

گفتم که ماه من شو 

گفتا اگر بر آید 

گفتم ز مهر ورزان رسم وفا بیاموز 

گفتا ز خوبرویان این کار کمتر اید  

آخراشو با شقایق با هم خوندین 

که کلی هم خندیدین 

راستی بازم حافظ می خونی 

یا یادت رفته؟؟ 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
فروزان دوشنبه 11 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:29 ب.ظ

ناز پری
داشتیم
این یعنی چی؟
رسم وفا
مگه من وفادار نبودم
مگه من از او غافل شدم
مگه من چز محبت به او کاری کردم
چرا این شعرو آوردی
چرا یه کاری می کنی که فکر کنه من وفادار نبودم و رفتم
یا برعکس؟

حالا چرا جوش آوردی!!
آرومتر
اصلا میدونی من چی نوشتم
من محبت شمارو تصویر کردم
من وفاداری رو از زبون شما بیان کردم
مگه غیر از اینه؟
من قصه شما رو میگم
که برای خودم قشنگه
وفاداران عالم باید از شما عشق و یاد بگیرن
آخه آبجی چرا اینقدر بد بین شدی
چی به سرت اومده...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد