فروزان
یادت میاد بعد از یه دعوای زرگری
بین همسایه ها
شما از اونجا رفتین
من همیشه دلتنگت موندم
شقایق که همش یاد تو می کرد
تا اینکه اونا هم از اونجا رفتن
فقط ما موندیم
تا ببینیم که چه می کند
این زندگی با هزار خاطره
که بین دیوارها جا ماند و
از یادشان هم نرفت
همیشه بهت نامه میدادم
شقایق گه گداری به دیدن دوستاش میومد
و با نگاه از من احوال تورو می پرسید
و من هم به او لبخند میزدم
یعنی ازت خبر دارمو
حالتم خوبه
داری درس میخونی
داری بزرگ میشی
داری دور شدن رو تمرین می کنی
وای چه فاصله ای افتاد بین دوستیمون
مگه نه ؟؟؟