ننه هر وقت میرفتیم جایی
وقتی بر می گشتیم اخلاقش عوض می شد
انگار مارو نمی شناخت
یه جورایی به نبودنمون عادت می کرد
باید خودمونو بهش معرفی می کردیم
اون روزم از سفر اومده بودیم
با کلی سوغاتی
خندان گفتیم :سلام
با تغیر گفت: علیک
گفتیم :چی شده؟
گفت:هیچی براتون بزنم برقصم...
گفتیم : نه
ما هم رو میگرفتیم
دیگه به اخلاقش عادت کرده بودیم
ما هی التماس کنیم
اون هی ناز کنه
این دو روز دنیارو به اخم گذروند
می بینی تورو خدا با خودش چه کرد؟
من هر موقع میخوام قهر کنم
یاداون می افتم
که زندگی سخت دنیارو
به خودش سخت تر کرد
ولی هنوزم دلم برای اخماش تنگ میشه
کاش بازم بود
و قهر میکرد....