رویاهای نازپری

طفیل هستی عشقندآدمی وپری ارادتی بنما تا سعادتی ببری

رویاهای نازپری

طفیل هستی عشقندآدمی وپری ارادتی بنما تا سعادتی ببری

کریسمس و درخت ملیحه خانوم

 

 

 

 

 

 

دیده بودی که توی خرابه اون کاج خودنمایی می کرد 

من وتو هم کنار هم نشسته بودیم 

به درخت زیبای کاج تزییناتی اضافه میکردیم 

و چقدر لذت می بردیم 

یادمه گفتی 

اگه منم درخت بودم 

دوست داشتم یه بچه ای مثل من بیاد منو تزیین کنه 

راستی چراما کریسمس نداریم؟ 

چه اشکالی داشت این درخت و ملیحه خانوم توی خونش نگه داره  

 تزیینش کنه 

ومثل مسیحیها زیرش کادو جمع کنه 

این مردمم چه دخالتهای بیجایی می کنن؟ 

ملیحه خانوم با دیدن  

ماکنار درختش لبخند میزد 

میدونی الان میدونم چه حالی داشت 

اون روزها  

چه قدر از این بندها خسته شده بود 

و اینو از لحن نگاهش می شد فهمید 

این روزها منم از بند روزهای سخت خسته شدم 

تو چی؟  

فروزان 

در چه حالی...

شب یلدا







یادته فروزان

همیشه شب یلدا بابای من با بابای تو 

هندوانه بغل

با کلی آجیل و شیرینی

انار سرخ آتشی

و یه عالمه خوراکی خوشمزه میومدن خونه

من که داشتم از شدت خوشحالی می مردم

تو هم دست کمی از من نداشتی

فال حافظ می گرفت خاتون ننه

و بابات با صدای شاعرانه ومردانه ای برامون می خوند

تفسیرش هم می کرد

برات فال حافظ گرفتم:

شعر

جمالت آفتاب هر نظر باد

ز خوبی روی خوبت خوبتر باد

همای زلف شاهین شهپرت را

دل شاهان عالم زیر پر باد

....

یادش به خیر عزیزم

امشب شب یلدا بود

نبودی

دور از من بودی

تنها بودم

و یادتو بودم

تو چی یاد من بودی؟؟؟