رویاهای نازپری

طفیل هستی عشقندآدمی وپری ارادتی بنما تا سعادتی ببری

رویاهای نازپری

طفیل هستی عشقندآدمی وپری ارادتی بنما تا سعادتی ببری

درددل (خب منم آدمم)

 

 

 

 

 

 

این روزها  

دلم میخواد یه اتفاق مهم بیفته 

مثلا یه معجزه ای بشه  

یه کسی بیاد دستمو بگیره ببره اونور دنیا 

بدون اینکه اب از اب تکون بخوره 

حتی بچه هامم نفهمن 

که من نیستم 

حتی خودم این تغییر رو در درونم بی هیچ زجری بپذیرم 

خیلی چیزا دلم میخواد 

خسته این دنیای دون  

از کسی کمک میخوام 

ولی وقتی چشم باز می کنم 

می بینم باید بگذرد 

باید چنین باشد 

باید از رویا دل بکنم 

باید در واقعیت رویاهامو عملی کنم 

و اگه نشد در خانه بلوری رویا رو ببندم 

و بسپرم به دریا 

شاید اونور دریا  

باز به دستم رسید اون رویا با هزار رنگ جدید  

و پر کند فکر مرا در روزی سخت  

با افکاری جدید 

راستی شما با رویاهاتون چی می کنید 

اصلا رویاهاتون اجازه داخل شدن به حریم ذهنتون رو دارن؟ 

من از رویاهای بچگی خوشم میومد 

الانم همونطوری میشم 

با یه تابلو 

با یه کتاب 

شایدم با یه آهنگ جدید 

نظرات 7 + ارسال نظر
افسانه سه‌شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 08:04 ب.ظ

سلام

ای جانم شما آپ کردید برم شعرتونو بخونم

افسانه سه‌شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 08:05 ب.ظ http://gtale.blogsky.com/


احساس میکنم بازی را بد باختم، خیلی بد.

حواست هست؟؟؟؟ من یارت بودم نه حریفت، میفهمی؟


بسیار زیبا و با احساس بود

خیلی عسلی خانومم

افسانه شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 07:48 ب.ظ

سلام عزیز دلم

یه رابطه از اونجایی خراب میشه که



تــــو ناراحتش کنــــی



یکی دیگـــه آرومــــش کنه...

کاملا درسته خانومی
خیلی خانومی به خدا...

افسانه شنبه 22 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 06:57 ب.ظ http://gtale.blogsky.com

سلام عزیز دلم


آغاز دوست داشتن است. گرچه پایان راه ما پیداست

من به پایان دگر نیاندیشم

که همین دوست داشتن زیباست.

شاعرشنیدنی ست شنبه 11 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 11:19 ق.ظ http://kha2ne-sher.persianblog.ir/

همه ما نیاز به معجزه داریم
چقد این دخترک خواستنیه

من عاشق این دخترم
شاید نمونه ای از کودکی منه
که خاکی و سر به هوا همیشه تاب بازی می کردم
خوشحالم که اومدی
چشم سر میزنم بهت

افسانه پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:08 ق.ظ http://gtale.blogsky.com

سلام عزیز دلم

سهم من از شب یلدا شاید
قصه ای از غصه و انار سرخی که پر از دلتنگی ست
غم هایم بلند همانند شب یلداست
شب یلداست
دلم در خواب پروانه شدن بود
ولی افسوس
دلم در اوج رفتن روبه شمعی سوخت و من نالان
کنار سفره ای از عشق خالی
شبی مایوس و سرگردان دارم امشب

یلداتون مبارک

از اینکه نیستم
و نمی تونم حتی ساده ترین کارها رو انجام بدم شرمنده هستم
کاش یلدای امسال
همه بی خورشید می شدیم
چون خون توی رگهایی یخ بسته که قلمش از فوران نوشتن داره می سوزه
ببخشید که نبودم
هزاران بار ببخشید

اصغر جمعه 13 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 06:19 ب.ظ http://asghar2013.blogfa.com/

مرا با عشق سنجیدند ورفتند

دل گرم و صبورم را شکستند

به رسم دوستی دستم گرفتند

هنر مندانه دستم را شکستند


بهم سربزن منتظر حضورت در وبم هستم.
نظربذار لطفا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد