رویاهای نازپری

طفیل هستی عشقندآدمی وپری ارادتی بنما تا سعادتی ببری

رویاهای نازپری

طفیل هستی عشقندآدمی وپری ارادتی بنما تا سعادتی ببری

تولدت نزدیکه


سلام فروزان

فکر کنم تولدت نزدیکه

آخه بهمنه

همون ماهی که ما توش پر از شادی بودیم

تو مدرسه 

تو خونه

روز تولدت , داییت 

با یک کیک زیر بغل وکلاه تولد و شمعهای تولد می اومد

چشمات پر از ستاره بود

و چقدر زیبا بود

همه بچه ها می زدیم , می رقصیدم

منو به زور از خونه می کشیدی بیرون

شقایق و هم همینطور 

نمیزاشتی کسی خونه بمونه

دوست داشتی ؛که از فایل روزهای زندگیمون این روزو برات دانلود کردم

تازه یه روز دیگه هم بابات تولد می گرفتخیلی خوشمی گذشت 

دلم برای اون روزا تنگ شده

دلم کیک می خواد

کیک تولد با فشفشه

تو چی ؟؟؟؟

کریسمس و درخت ملیحه خانوم

 

 

 

 

 

 

دیده بودی که توی خرابه اون کاج خودنمایی می کرد 

من وتو هم کنار هم نشسته بودیم 

به درخت زیبای کاج تزییناتی اضافه میکردیم 

و چقدر لذت می بردیم 

یادمه گفتی 

اگه منم درخت بودم 

دوست داشتم یه بچه ای مثل من بیاد منو تزیین کنه 

راستی چراما کریسمس نداریم؟ 

چه اشکالی داشت این درخت و ملیحه خانوم توی خونش نگه داره  

 تزیینش کنه 

ومثل مسیحیها زیرش کادو جمع کنه 

این مردمم چه دخالتهای بیجایی می کنن؟ 

ملیحه خانوم با دیدن  

ماکنار درختش لبخند میزد 

میدونی الان میدونم چه حالی داشت 

اون روزها  

چه قدر از این بندها خسته شده بود 

و اینو از لحن نگاهش می شد فهمید 

این روزها منم از بند روزهای سخت خسته شدم 

تو چی؟  

فروزان 

در چه حالی...

شب یلدا







یادته فروزان

همیشه شب یلدا بابای من با بابای تو 

هندوانه بغل

با کلی آجیل و شیرینی

انار سرخ آتشی

و یه عالمه خوراکی خوشمزه میومدن خونه

من که داشتم از شدت خوشحالی می مردم

تو هم دست کمی از من نداشتی

فال حافظ می گرفت خاتون ننه

و بابات با صدای شاعرانه ومردانه ای برامون می خوند

تفسیرش هم می کرد

برات فال حافظ گرفتم:

شعر

جمالت آفتاب هر نظر باد

ز خوبی روی خوبت خوبتر باد

همای زلف شاهین شهپرت را

دل شاهان عالم زیر پر باد

....

یادش به خیر عزیزم

امشب شب یلدا بود

نبودی

دور از من بودی

تنها بودم

و یادتو بودم

تو چی یاد من بودی؟؟؟

سیگاری به یاد تو...

 

یادته فروزان

که خاتون ننه

می نشست توی حیاط

بساط قلیونش به راه بود

تو خیلی ذوق می کردی

همش براش پادویی می کردی

ذغالشو براش درست می کردی

اصلا از اون دود قلیون خیلی لذت می بردی

یه بار نیگات کرد:

دوست داری قلیون بکشی؟

من من کردی:

«نمیدونم»

گفت: بیا یه بار با من بکش ...

قبول نکردی!!!

سالها بعد با هم داشتیم از دبیرستان میومدیم

رفتی دو تا سیگار خریدی

گفتی بیا بکشیم

اونقدر ذوق داشتی که اخم منو ندیدی

خلاصه با هم کشیدیم

گفتی اونقدرا هم جالب نیست

پس چرا خاتون ننه

هر شب قلیون چاق می کرد؟؟؟

گفتم اگه من و تو هم هر روز بکشیم

مجبوریم هر غروب قلیون چاق کنیم

خیلی خندیدی

راستی باز هم سیگار کشیدی

راستش من کشیدم

دلم برات تنگ شده بود

خب  سیگار کشیدم

یادت کردم

بده ....

عشق محرم <عزاداری حسینی>







سلام فروزان

می بینی بازم محرم شده

هیئت

سینه زنی

دسته های عزاداری

پسران جوان که سینه می زنند

زنجیر می زنند

و دختران که همراه دسته می روند

هر جا که رفت می روند

حتی اگه تو کوچه بن بست اشتباهیرفت

اونا هم میرن

بعدش برمیگردن

خلاصه چشم تو چشم هم

مثل رقصهای قدیمی انگلستان

تو چشم هم راه میرن

اصلا کم نمیارن

تا اینکه بر میگردن

صد متر راهو چنان آروم میرن

که یا نصفه شب رسیدن خونه

یا فردا صبحش بیدار شدن

تو هیئت

یادته این شبا مادر بزرگت حلیم می پخت

تو هم از یه هفته پیشش داشتی ذوق می کردی

یادته که باهم می رفتیم  حلیم پزون

مادر بزرگت عصا به دست 

توی حیاط روی صندلی می نشست و با چشم و ابرو می گفت که چه کنیم؟

ما هم که داشتیم از شیطونی می مردیم

خلاصه وقتی صبح حلیم رو پخش می کردیم

تمام پسرهای کوچک وبزرگ جلوی در بهت ظرف میدادن تا حلیم بریزی 

تو هم از بعضیا که خوشت نمیومد

دیرتر حلیم میدادی

و اونا که نور چشمیت بودن زودتر

اون بین 

برای شقایق یه کاسه بزرگ می ریختی

تاببری خونتون و بهش بدی

اون روزا برای حمید جقله هم ریختی و براش حلیم بردی

***

تو دنبال دسته سینه زنی که می رفتیم

چشمم تو چشم تو بود 

که همش داشتی شقایقو نگاه می کردی

اونم با غرور زیر سایه نگاهت با قدرت هر چه تمامتر سینه می زد

زنجیر میزد

نگاهت نمی کرد

غرور زیادش تو رو شیفته خودش کرده بود

و من هم عاشق تهور تو بودم

همه داشتن تو رو نیگا می کردن

عجب عزاداری بود

واقعا...

یادته هنوز هم اون روزا...